اسفار بن شیرویه
اَسفارِ بنِ شیرویه \ asfār-ebn-e širuye\ (مق 319ق/ 931م)، سردار دیلمی که به حکومت علویان طبرستان پایان داد و برای تشکیل دولتی مستقل کوشید.
مداخلۀ اسفار در وقایع دهههای نخست سدۀ 4ق/ 10م، از پیامدهای فعالیت ناصر کبیر، معروف به اُطروش، در گیلان و دیلمان و سپس طبرستان بود. پس از ناصر کبیر، اسفار در رقابتهایی شرکت جست که بر سر جانشینی ناصر، میان علویان درگرفت. در پی قتل شماری از سران گیل و دیلم به دستور حسن بن قاسم، جانشین ناصر، اسفار در گروه مخالف او قرار گرفت (صابی، 36) و چندی بعد با ماکان بن کاکی، از خاندان فولادوند (بیهقی، 93)، و با شماری دیگر برضد حسن بن قاسم همپیمان شد که به استیلای ابوالحسین احمد و سپس ابوالقاسم جعفر، پسران ناصرکبیر، در 311-312ق بر طبرستان انجامید (صابی، 34؛ ابن اسفندیار، 285-286). اما پس از آن، با افزایش اقتدار ماکان، همراه برخی سران گیل و دیلم با ماکان به مخالفت برخاست و یک چند هم در اطراف جرجان به راهزنی پرداخت (همو، 287). ظاهراً اسفار در همین دوران ابوعلی محمد بن احمد، نوادۀ ناصرکبیر، را در استیلا بر جرجان و طبرستان یاری داد و از سوی او حاکم ساری شد (313ق)؛ سپس بر ابوجعفر محمد، معروف به صاحب قلنسوه، برادر و جانشین ابوعلی، بشورید و با تحمیل مبالغی گزاف بر اهالی ساری از آن شهر به جرجان رفت و چندی بعد ساری را دیگر بار متصرف شد (ابن اسفندیار، 287-290).
در 314ق با استیلای دوبارۀ حسن بن قاسم که با ماکان اتحاد یافته بود، بر طبرستان، اسفار در ساری شکست خورد و به بکر بن محمد، سپهسالار سامانیان، در جرجان پیوست. او سال بعد نیز، پس از ناکامی در تصرف طبرستان، بار دیگر در همان شهر به بکر بن محمد پیوست (همو، 290-292). گفته شده است که ابوعلی، داعی اسماعیلیه در جرجان، که احتمالاً زیر نظر داعی معروف اسماعیلیه، ابوحاتم رازی، وظایف خویش را انجام میداد (همو، 286)، اسفار را به مذهب خود درآورده بوده است.
در 316ق، چون حسن بن قاسم بر ری استیلا یافت، امیر نصر ابن احمد سامانی اسفار را مأمور کرد تا طبرستان را فتح کند (مسعودی، 6-7). اسفار از حضور حسن بن قاسم و ماکان در ری برای حمله به طبرستان بهره گرفت و پیروزیهای چشمگیری بهدست آورد (حمزه، 153؛ صابی، 36-37؛ ابناسفندیار، 292). منابع برآناند که پس از این پیروزیها، به رغم فرمانبرداری اولیه، اسفار از المقتدر، خلیفۀ عباسی، سرپیچید و بر آن شد تا در ری تاج بر سر نهد و بر تخت نشیند (مسعودی، 8-9؛ ابن اثیر، 190-192).
اسفار همزمان با گسترش قلمرو خود و خطبه کردن به نام امیر نصر سامانی (مسعودی، 8؛ صابی، 37؛ ابن اثیر، 190)، برای مهار دیالمه و گیلهای زیدی مذهب، ابوجعفر محمد بن احمد، نوادۀ ناصرکبیر، را در آمل به امامت زیدیان گماشت، اما مخالفت امیر نصر سامانی با وجود امامی زیدی در طبرستان، وی را واداشت تا امام منصوب خود را با شماری دیگر از علویان به بخارا فرستد (صابی، 38؛ ابناسفندیار، 293؛ ابن اثیر، همانجا). کوشش وی برای مصالحه با ماکان هم ناکام ماند و او بر طبرستان چیره شد (ابن اسفندیار، ابن اثیر، همانجاها). در پی این ناکامیها، اسفار راه نافرمانی در پیش گرفت و امیر نصر سامانی ناگزیر شد تا خود از بخارا راهی فتح ری شود. اسفار به صلاحدید وزیرش، مطرف بن محمد جرجانی، برای صلح با امیر نصر کوشید و با تحمیل پرداخت مبلغی گزاف بر اهالی ری، مانع از پیشروی امیر نصر از نیشابور به ری شد (مسعودی، 11-15؛ ابن اثیر، 192).
در پی شورش اهالی قزوین، که به قتل عامل اسفار در آن شهر انجامید (ابن اسفندیار، 294)، وی به سفری جنگی دست زد و شورشیان را به سختی سرکوب کرد (مسعودی، 10-11؛ ابوعلی مسکویه، 161؛ ابن اسفندیار، همانجا؛ ابن اثیر، 193).
مرداویج پس از به دست آوردن پشتیبانی طایفۀ فرودادیه (فاراوند)، که در این زمان رهبری طایفههای گیل با آنان بود (صابی، 14-15)، درصدد نابودی اسفار برآمد (ابن اسفندیار، همانجا) و در نخستین گام، تنی چند از سران وردادوند، از جمله شیرزاد، برادر اسفار، را به قتل رساند (مادلونگ، 212). اسفار نیز چون از توطئه آگهی یافت، گریخت؛ اما سرانجام در 319ق، هنگامی که روانۀ الموت بود، به دست مرداویج به قتل رسید (مسعودی، 18-19؛ ابن اسفندیار، همانجا؛ نیز نک : حمزه، 153).
در میان نظرهایی که بعدها دربارۀ اسفار و اعمال او ابراز شده است، گفتههای مسعودی مهم به نظر میرسد: به تصریح او، اسفار بر آیین مسلمانی نبود و در ری قصد داشت تاج بر سر نهد و بر تخت نشیند. مسلمانان آن شهر را هم به پرداخت جزیه واداشت. به هنگام سرکوب شورش قزوین، از برپایی نماز جلوگیری کرد، مساجد را ویران کرد و مؤذنی را به جرم اذان گفتن به قتل رساند (ص 8-15)؛ از اینرو، در برخی منابع متأخر، اسفار را بهعنوان فردی ایرانی معرفی کردهاند که درصدد احیای امپراتوری ساسانیان بود (برای نمونه، نک : EI 2 ، ذیل «اسفار بن شیرویه»؛ EIr.، ذیل «اسفار بن شیرویه»).
مآخذ
ابن اثیر، الکامل، ج 8؛ ابن اسفندیار، تاریخ طبرستان؛ ابوعلی مسکویه، احمد، تجارب الامم، بهکوشش هنری فردریک آمدروز، قاهره، 1332ق/ 1914م، ج 1؛ بیهقی، علی بن زید، تاریخ بیهق، به کوشش احمد بهمنیار، تهران، 1317ش؛ حمزۀ اصفهانی، تاریخ سنی ملوک الارض و الانبیاء، مطبعۀ کاویانی، برلین، 1340ق/ 1922م؛ صابی، ابراهیم بن هلال، «التاجی فی اخبار الدولة الدیلمیة»، اخبار ائمة الزیدیة، بهکوشش ویلفرد مادلونگ، بیروت، 1987م؛ مسعودی، علی ابن حسین، مروج الذهب، به کوشش شارل باربیه دو منار، پاریس، 1861-1917م، ج 9؛ نیز: